Eni kazemi - گزیده ای از تاریخ تمدن جهان باستان (ایران، مصر‍، یونان

     

 

 

 

 

.: سایر زبان ها : عربی ؛ انگلیسی ؛ ترکیه ؛ فارسی :.

 

.: سایر بخش ها: دانلود کتابهای باستانی؛ ؛ اساطیر و افسانه های باستانی ؛ چهره های ماندگار ؛ انی کاظمی :.



سیمُرغ:.

نام یکی چهره? اسطوره ای-افسانه‌ای ایرانی است. او نقش مهمی در داستان های شاهنامه دارد. کنامش کوه اسطوره‌ای قاف است. دانا و خردمند است و به رازهای نهان آگاهی دارد. زال را می پرورد و همواره او را زیر بال خویش پشتیبانی می‌کند. به رستم در نبرد با اسفندیار رویین تن یاری می‌رساند و... جز در شاهنامه دیگر شاعران پارسیگوی نیزسیمرغ را چهره? داستان خود قرار داده‌اند.

نشان سیمرغ در دوره ایران ساسانی، بر بسیاری از جاها نقش بسته و شاید نشان رسمی امپراتوری ایران بوده باشد. نگاره های کشف شده بر بخش غربی دیوار افراسیاب، در شهر سمرقند، شاه یا شاهزاده ای را نمایش می دهند که نشان سیمرغ، همانند جامه خسرو پرویز بر دیوار طاق بستان، روی جامه اش نقش بسته. پژوهشگر نگاره های دیوار افراسیاب بر این باور است که این نگاره، پیکر یزدگرد سوم آخرین شاه ساسانی را نشان می دهد، چون بیش از یکصد پیکره بر روی دیوار افراسیاب وجود دارند، اما فقط یک نفر جامه اش به نشان سیمرغ آراسته شده. جامه ای دیگر از ابریشم، از دوران ساسانی، در موزه سرنوچی پاریس به نمایش گذاشته شده که همان نشان را دربر دارد. شمار فراوان کاشی های بازمانده از ایران ساسانی، همچنین چندین کاسه و ظرف سیمین و زرین نیز، سیمرغ را در همان قالب و همان نقش نشان می دهند.

پیشینه حضور این مرغ اساطیری در فرهنگ ایرانی به دوران باستان می‌رسد. آن چه از اوستا و آثار پهلوی بر می‌آید، می‌توان دریافت که سیمرغ، مرغی است فراخ بال که بر درختی درمان بخش به نام «ویسپوبیش» یا «هرویسپ تخمک» که در بردارنده? تخمه? همه? گیاهان است، آشیان دارد. در اوستا اشاره شده که این درخت در در دریای «وروکاشاً» یا «فراخکرت» قرار دارد. کلمه? سیمرغ در اوستا به صورت «مرغوسئن» آمده که جزء نخستین آن به معنای «مرغ» است و جزء دوم آن با اندکی دگرگونی در پهلوی به صورت «سین» و در فارسی دری «سی» خوانده شده‌ است و به هیچ وجه نماینده? عدد ?? نیست؛ بلکه معنای آن همان نام «شاهین» می‌شود. شاید هدف از این واژه (سی) بیان صفت روحانیت آن مرغ بوده ‌است. (?)

سیمرغ پس از اسلام هم در حماسه‌های پهلوانی هم در آثار عرفانی حضور می‌یابد. سیمرغ در شاهنامه? فردوسی دو چهره? متفاوت یزدانی (در داستان زال) و اهریمنی (در هفت خوان اسفندیار) دارد. زیرا همه? موجودات ماوراء طبیعت نزد ثنویان (دوگانه پرستان) دو قلوی متضاد هستند. سیمرغ اهریمنی بیشتر یک مرغ اژدهاست، فاقد استعدادهای قدسی سیمرغ یزدانی است و به دست اسفندیار در خوان پنجمش کشته می‌شود. ورود سیمرغ یزدانی به شاهنامه با تولد «زال» آغاز می‌شود.

«سام» پدر زال فزمان می‌دهد فرزندش را که با موهای سپید به دنیا آمده در صحرا رها کنند تا از بین برود. سیمرغ به سبب مهری که خدا در دلش می‌افکند، زال را به آشیانه می‌برد و می‌پرورد. سرانجام وقتی سام به دنبال خوابی که دیده ‌است به پای البرز کوه (جایگاه سیمرغ) (?) به سراغ زال می‌آید، سیمرغ بعد از وداع با زال پری از خود را به او می‌دهد تا به هنگام سختی از آن استفاده کند. سیمرغ دو جا در شاهنامه کمک های مهمی به زال می‌کند. یکی به هنگام به دنیا آمدن رستم که به علت درشت بودن تولدش با مشکل مواجه شده‌ است و سیمرغ با چاره جویی به هنگام، این مشکل را بر طرف می‌کند. دیگری به هنگام جنگ رستم و اسفندیار است که رستم ناتوان از شکست دادن اسفندیار با روشی که سیمرغ به وی می‌آموزد موفق می‌شود اسفندیار را در نبرد مغلوب کند. سیمرغ هم چنین زخم های بدن رستم را درمان می‌کند.

اگرچه در شاهنامه سیمرغ به منزله? موجودی مادی تصویر می‌شود، اما صفات و خصوصیت های کاملاً فرا طبیعی دارد. ارتباط او با این جهان تنها از طریق زال است. به یکی از امشاسپندان یا ایزدان یا فرشتگان می‌ماند که ارتباط گهگاهشان با این جهان، دلیل تعلق آنها با جهان مادی نیست. سیمرغ در دیگر متون اساطیری فارسی هم چون «گرشاسب نامه» اسدی توسی، چهره‌ای روحانی و فرا طبیعی ندارد. اصولاً جز در بخش اساطیری شاهنامه، بعد از اسلام ما متن اساطیری به معنای حقیقی کلمه نداریم، به همین سبب است که سیمرغ تنها با شخصیت و ظرفیت بالقوه تاویل پذیری اسطوره ایش که در شاهنامه ظاهر می‌شود، به آثار منظوم و منثور عرفانی فارسی راه می‌یابد و از طریق شخصیت رمزی خود در عنصرهای فرهنگ اسلامی جذب می‌گردد. اما روشن نیست که دقیقاً از چه زمانی و به دست چه کسی سیمرغ صبغه? عرفانی گرفته ‌است.

پس از شاهنامه? فردوسی کتاب های دیگری نیز در ادبیات فارسی هست که در آنها نشانی از سیمرغ و خصوصیاتش آمده ‌است. از جمله? آنها کتاب ها و رساله های زیر را می‌توان بر شمرد: رسالة الطیر ابن سینا، ترجمه? رسالة الطیر ابن سینا توسط شهاب الدین سهروردی، رسالة الطیر احمد غزالی، روضة الفریقین ابوالرجاء چاچی، نزهت نامه? علایی (نخستین دانش نامه به زبان فارسی)، بحر الفواید (متنی قدیمی از قرن ششم که در قرن چهار و پنج شکل گرفته و در نیمه? دوم قرن ششم در سرزمین شام نوشته شده‌است) و از همه مهم تر منطق الطیر عطار.

منطق الطیر عطار داستان سفر گروهی از مرغان به راهنمایی هد هد به کوه قاف برای رسیدن به آستان سیمرغ است. هر مرغ به عنوان نماد دسته? خاصی از انسان‌ها تصویر می‌شود. سختی های راه باعث می‌شود مرغان یکی یکی از ادامه? راه منصرف شوند. در پایان، سی مرغ به کوه قاف می‌رسند و در حالتی شهودی در می‌یابند که سیمرغ در حقیقت خودشان هستند. اکثر محققان ادبیات، از جمله «دکتر شفیعی کدکنی» بر این باورند که در این داستان، سیمرغ رمزی از وجود حق تعالی است. سیمرغ رمز آن مفهومی است که نام دارد و نشان ندارد. ادرک انسان نسبت به او ادراکی است «بی چگونه». سیمرغ در ادبیات ما گاهی رمزی از وجود آفتاب که همان ذات حق است، نیز می‌شود. ناپیدایی و بی همتا بودن سیمرغ، دستاویزی است که او را مثالی برای ذات خداوند قرار می‌دهد.

 

 


کاوشی در چیستی ادبیات یونان باستان:.

کاوشی درچیستی ادبیات

1. بایدکتاب ها را دسته بندی می کرد،آن ها رایک به یک گردگیری می کند وروی میز می گذارد:
ایلیاد وادیسه ی هومر،کمدی الهی دانته ،دکامرون بوکاچیو،محاکمه کافکا،اولیس جویس، شاهنامه فردوسی،تذکرةالاولیا عطار،رباعیات خیام،بوف کورهدایت و... .
کتاب ها را درقفسه ی کتابخانه جای می دهد،آن جاکه بالای قفسه نوشته شده است : " ادبیات ".

2. پرسش گری ازچیستی ادبیات،اراده وخواست "ماهیت" آن است. چیستی شناس درپی شناسایی علم موردپژوهش خویش است وقصد آن داردکه دریابد آنچه هویت و وحدت به علم مورد نظر می بخشد ،چه مولفه های است وحدود وحوزه کاری آن تاکجاست. ارسطودرکتاب" متافیزیک" ماهیت را این گونه تعریف می کند: «آنچه بیانش تعریف راشکل میدهد.» وکانت در "اصول متافیزیک دانش طبیعت "می نویسد : «ماهیت اولین اصل درونی همه آن چیزی است که به ممکن بودن شیئی تعلق دارد.»
3. آیا واشکافی یا ریشه شناسی  (etymology) واژه ادبیات مارابه این شناخت می رساند؟ درباره ریشه "ادب" درزبان فارسی اختلاف نظر بسیار است.برخی چون ژام دارمستر، خاورشناس فرانسوی(1894 -1849 م ) ریشه ادب را از واژه های سومری "دپ" (dap) ،"دیپ"(dip) و"دوب"(dub)، به معنی خط ولوحه آورده اند. ریشه های دیگری چون واژه یونانی"ادووس" (edavos) به معنی خوردنی و نیز ریشه پهلوی (ewen) که به معنای روش صحیح است،برای این واژه ذکرکرده اند. نلینو، خاورشناس ایتالیایی،واژه ادب را تازی دانسته وگفته است که ریشه آن "داب"به معنای رفتار وکردارپدران ونیاکان است.گروهی دیگرازپژوهشگران از جمله "نائوکی"، استاد زبان عربی دربنیادمطالعات خارجی توکیو"ادب"راهمریشه واژه پهلوی"آیین"(ayin / ayen ) و "اون(ک) " به معنی راه و روش دانسته اند؛چرا که این واژه دربسیاری از آثارپهلوی چون مینوی خرد،بندهشن ودرخت آسوریک درمعانی گوناگون چون راه وروش،آداب وشیوه های رفتاروشکل وگونه آمده است.وی برآن است که ابن مقفع(..._142 ق) باترجمه"اونک نامک"ازپهلوی به عربی باعث ورود واژه ادب به زبان تازی شد. اونک نامک کتابی است درباره چگونگی پیکار دربازی شطرنج وبه زبان پهلوی می باشد.متن این کتاب نشان می دهدکه واژه پهلوی "ایون"با "نبرد" پیوند دارد. نائوکی دو واژه ادب (a.dab) فارسی به معنی روش وادب(adb) تازی به معنای، به میهمانی فراخواندن،راازهم جداکرد؛ولی از آنجاکه در اونک نامک،آداب میهمانی در دربار ساسانیان باهمان معنای راه و روش میهمانی آمده است،می توان گفت که ادب تازی همریشه ادب فارسی است. بجزمعانی ریشه ای ادب معناهای متفاوت دیگری نیز برای این واژه ذکرشده است :ظرافت،دانش،هنر،اخلاق نیکو،نگاه داشتن اندازه وحدهرچیزی،نیک گفتاری،حسن معاشرت وکسی را به میهمانی فراخواندن ؛ وباواژه های فرهنگ،سنت،عادت وراه ورسم هم مترادف است.این گوناگونی معانی وریشه یابی واژه تنها آشکارکننده این است که ادبیات در دنیای باستان با واژه"تعلیم وتریت" درزمان حاضرنزدیکی معنایی داشته است. ویل دورانت در تاریخ تمدن می نویسد: «بزرگترین فایده کلمات والفاظ ،پس ازتوسعه فکر،تعلیم وتربیت است.پس دردنیای کهن ادبیات می توانسته مدنیت وتمدن راازنسلی محکوم به فنا به نسل بالنده ونوپا انتقال دهد وباعث تثبیت اخلاق،اندیشه های حاکم،مرامنامه دینی وآنچه که بایدنسل نوپا بیاموزدتادرمرحله مدنیت بماند وشاکله ی فرهنگ وتمدن رابالنده نگاه دارد.همین بعد تعلیمی آثارباستانی باعث شکل گیری بسیاری ازپندنامه هاواندرزنامه هامی شد؛پندنامه ها به سخنانی می گویند که رهبران دینی برای پیروان خود،بزرگان کشوری،مانندشاهان و وزراء برای فرزندان یا درباریان یا عامة ملت،حکما ودانشمندان برای اهل علم وتوده مردم وپدران برای فرزندان خود می نویسندوآنها رابه انجام برخی رفتار های اخلاقی وپرهیز ازپاره ای رفتارهای غیر اخلاقی سفارش می کنند. واژه"پند"در فارسی میانه ونوین نیز ازpanti  ایران باستان به معنای "راه "است وازاین روی پند دراصل به معنای راه وپند دادن مجازاً به معنای "نشان دادن راه و روش"است. واژه"پند" و"ادب" نزدیکی معنایی ویژه ای دارند،چراکه هردو دلالت بر"راه وروش صحیح" دارند.پندنامه ها واندرز نامه هایی چون: پندنامه انوشیروان،پندنامک زرتشت واندرزنامه آذرپادمهرسپندان،شاهدی بربعداخلاقی ادبیات در دوران باستان بوده است که درمغرب زمین نیزازاین گونه آثاربسیار است: "روزها وکارها" اثر هزیود (شاعریونانی قرن هشتم قبل ازمیلادمسیح ) و "درباره ماهیت اشیاء" اثر لوکرتیوس (ح 98 – ح 55 ق.م ) .اسطوره هانیزگونه ای از ادبیات بوده اند،چراکه داستانهای آفرینش، سرگذشت های قدسی،منشاء پدیده ها وسلوک انسانی را درخود گنجانده است ودرقالب اسطوره ازنسلی به نسل دیگر منتقل می شده است.تا زمانیکه آموزش وپرورش به شکل امروزین مدون نگشته بود،بسیاری کتاب های "بوستان وگلستان " سعدی وآثارتعلیمی واخلاقی کهن وکلاسیک را به عنوان ادبیات تعلیم می دادند، زیرا وجه تعلیمی اثر ،اصل برظرافت های ادبی بوده است.
4. درفرهنگنامه وبستر واژه ادبیات (literature  ) در زبان انگلیسی که ماخوذ از کلمه لاتینی ( litteratus  ) است از ریشه واژه letter  به معنای "حرف"ای ازحروف الفباست که این واژه در زبان لاتین littera  است ویکی از معانی کهن آن epistle به معنای ،نامه،مکتوب، رساله (درمذهب ) و (درعهدجدید )رسایل حواریون است.واژه ادبیات literatureدرقرن 14 میلادی وحرف letter درقرن 13 میلادی واردمتون غربی گردیده است. ازمعانی کهن letter نیز مشخص می گرددکه این واژه نیز دلالتی تعلیمی/ مذهبی داشته است. Letter دراصل به معنای«نمادنوشته شده یاچاپ شده ای است که نشان دهنده آوای از قوه ناطقه باشدویا به عنوان واحدی ازحروف الفبا برگزیده شود».همان طورکه درمعنای واژه ادبیات درزبان انگلیسی آمده است بیشتربه نوشته های منثور ومنظوم وآثاری که به صورت مکتوب درآمده ،گفته می شده است.امامسئله این است که تمامی آثار ادبی کهن مکتوب نبوده بلکه بسیاری از این آثار شفاهی بوده است. درآفریقابیش از250000 حکایت وداستان شفاهی سینه به سینه تا عصرحاضر به جامانده است.ادبیات شفاهی در دنیای کهن بیشترازآوازها وترانه های دینی سرچشمه می گرفت که معمولاً کاهنان آنراتلاوت می کردند؛طوریکه کلمه اُود(ode ) که دریونانی به معنای قصیده وسروداست دراصل به معنای"طلسم سحرکننده"بوده است و واژه "هیروگلیف" که نوعی رسم الخط است به معنای "نوشته مقدس" است.مردم قدیم بین النهرین چنین می پنداشتندکه بلاهای مختلفی که طفیل زندگی انسان است ازجانب شیاطین برسرآنهامی آید، اما خدایان نرم دل اند ومردم می توانندازآنها درخواست دفع شیاطین کنند،که برای این کارلازم بودآیین هایی رابه جا آورندکه هم شامل اقوال وادعیه ای بودکه موضوع همه آنهاطلب رحمت از خدایان بودو هم شامل مناسکی که تجسم دفع بلاهابود؛بدین ترتیب مجموعه ای ادبی برای دفع شیاطین در بین النهرین شکل گرفت که دست کم بالغ برسی هزار سند ازهزاره دوم واول قبل از میلاد مسیح است.
5. تاپیش ازپیدایی تمدن انسانی به دنبال اثر ادبی گشتن کاری بیهوده بنظر میرسد؛چراکه«تمدن رامی توان بشکل کلی آن عبارت ازنظمی اجتماعی دانست که درنتیجه وجود آن خلاقیت فرهنگی امکان پذیرمی شود وجریان پیدا می کند» شکل گیری تمدن ارتباطی مستقیم بافراغت  ومیل به آسایش انسانی دارد.انسان درگریز ازحیوانات وحشی ونیروهای قهریه طبیعت فرصت پیدایی نیروی خلاقه ذهن را درک نمی کردو بدین خاطر ویل دورانت، ادبیات را "هفتمین عنصر تمدن" می داند.درشهر نشینی است که دیگردسته ای ازمردم غم تولید اشیاء مادی ندارند وبفکر ایجادعلم،فلسفه،هنر وادبیات می افتند. همین شوق دست یابی به معرفت وهنر است که ارسطو را برمی انگیزدتا برده داری را امری الزامی جهت خلق آثارفلسفی وهنری بداند.اماساده انگارانه است اگربپنداریم که انسان پیش ازباستان ومتمدن نشده هیچ تلاشی در راه دست یابی به مرزهای هنروادبیات نداشته است. غارنبشته ها،علایم ومهمتر از همه خلق نظام زبانی، عالی ترین کمک راه یابی به حیطه ادبیات است.ابداع نظام زبانی ازنظرمنطق درونی حاکم برساختار زبان،خلق واژگان مناسب با"مصداق ومفهوم"ِ شئی – واژه وخلاقیت کاربران درگریز ازهنجار زبانی،کمتر از ابداع آثار ادبی تولید شده در زمان معاصرنیست.مهمترین اثر ادبی انسان پیش ازباستان خلق نظام زبانی است که دراین فرایند واژگان تحت سیستمی آوایی_ تجربی شکل می گیرند و به عنوان نشانه ای از ما به ازاء های جهان خارج ونفسانیات پذیرفته می شوند.این واژگان درقالب یک جمله که تحت استیلای "دستور"است به کاربران زبان این امکان رامی دهدتا مخاطب رااز"امر واقع" درآفاق وانفس مطلع کنند.تثبیت نظام زبانی درحدواندازه ی زبان هنجار برای انسان پیش ازباستان ،خودشاهکاری ادبی است.البته نظام زایای زبان این اجازه را به کاربران می دهدکه از تخیل خودبهره گیرندو بتوانند به افق های بکرتری درنهادزبان برسند و"هستی نگری" خودرا متوسع کنند_ همان نقشی که برای انسان امروز، زبان ایفا می کند _ .شروع مرحله انسانیت را بایدهمگام با جاری شدن "واژه" برزبان انسان دانست واین گونه بودکه انسانیتِ انسان آشکارگردید.اگرالفاظ نماینده کلیات نبودنمی توانستیم مفهوم "انسان کلی"را درک کنیم چرا که مافقط تک تک انسانها را می بینیم ولی از ادراک"انسان کلی" عاجزهستیم وتنها اعجاز زبان به این امر صورت می بخشد.انسان برای ارتباط تنها محتاج زبان نیست،بلکه با ایما واشاره هم می تواندکانالهای ارتباطی رابرقرارسازد.زبان بهترین سیستم ارتباطی بین انسان ها به واسطه ی ویژگی های منحصربه فردش می باشد.همین خصوصیات ویژه زبان است که پیدایش ادبیات رابهمراه دارد،چراکه زبان قابلیت خلق دنیای مجازی را داردکه جز درحیطه زبان واندیشه به تجربه درنمی آید.زبان سنگ بنای ادبیات محسوب می گردد وادیب هر هنری که داردلاجرم باید دراین سیستم زبان اعمال کند.
6. طرح مسئله زبان چه به عنوان "امری فلسفی"یا "امری ادبی" از زمان یونان باستان تا به امروزمورد بحث بوده است.در آثارهومر وهزیود مسئله نامگذاری مطرح بوده است.فیلسوفان پیش ازسقراط منشاء ( Arkhe ) پدیده ها راعناصرطبیعی ای چون آب،آتش،هوا و... می دانستندو همین عدم توافق باعث شکل گیری بحث هاپیرامون حقیقت پدیده هاشد،طوریکه« واژه ها ملاکی مطمئن برای تشخیص واقعیت تلقی نشدندوحتی این فرض نیزمطرح شد که واژه هابرای شناخت واقعیت گمراه کننده هستند ».واژه لوگوس (logos )که برای "زبان" نیز بکارمی رفت، «نه درمعنای سخن گفتن،بلکه درمعنای شناخت،اندیشه و وجود مورد استفاده قرار می گرفت» واین نشان دهنده آن است که اعتباراشیاء وپدیده ها به نام واژه ای که به آن شئی یاپدیده اطلاق می گردید،نبوده است.نظریات زبان شناسانه از"رساله کراتیلوسِ" افلاطون تا آراء نوام چامسکی در زمان حاضر،همواره منشاء مناقشات بوده است.افلاطون در این رساله از زبان کراتیلوس که معتقداست«نام ها منطبق برماهیت درونی چیزهایی هستند که مدلول آنهاست» به هرموگنس سوفیست مشرب که عقیده دارد«نام ها ناشی ازقراردادی ساده اندو می توان آن ها رابه دلخواه خودتغییر داد»پاسخ می دهد.نظرهرموگنس مارابه یاد دیدگاه های زبان شناسانه ی پدر زبان شناسی نوین، فردیناد دو سوسورِ سویسی (1857- 1913.م ) می اندازد که این امرنشان دهنده آن است که از گذشته تا به امروزبحث برسر"قراردادی" یا"استعلایی" بودن واژگان وبه تبع آن زبان برقراربوده است.نظرات سوسور درآغاز قرن بیستم این مناقشات راتاحد زیادی کاهش داد.سوسورمطالعه زبان یعنی"دستگاه بیانگرافکار" رابخشی از رشته ی عام تر "نشانه شناسی" می داند.واژگان رانشانه ای می داند که دریک فرایند"دلالتی" ودراثر رابطه ای میان دال ومدلول پدیدمی آید.نشانه ها راهم ثابت وهم متغییرمی داندکه به تبع آن زبان در دوجهت "همزمانی" و" درزمانی" حرکت می کند.بعدها رومن یاکوبسن (1896-1982.م ) زبان شناس روس وازبنیانگذاران مکتب زبانشناسی پراگ نیزباتاکیدبر روابط "هم نشینی" و" جانشینی "کلمات،نقش های مجازی واستعاره ای زبان را برجسته کرد.بررسی های یاکوبسن با تاکید برنقش های زبان نموداری کلی ازروندایجادارتباط به دست می دهد.به نظروی،گوینده،پیامی رابرای مخاطب می فرستد واین پیام زمانی موثرخواهدبودکه معنایی داشته باشدوبایدازسوی گوینده رمزگذاری وازسوی مخاطب رمزگردانی شود.یاکوبسن شش جزءتشکیل دهندة فرایند ارتباط،یعنی گوینده،مخاطب،مجرای ارتباطی،رمز،پیام وموضوع راکه حاصل دهندة،معنی است،تعیین کنندة نقش های شش گانه زبان می داند.جهت گیری پیام بسوی گوینده،نقش عاطفی زبان راپدید می آورد؛نقش ترغیبی زبان باجهت گیری بسوی مخاطب مطرح می شود؛درنقش ارجاعی زبان،جهت گیری پیام بسوی موضوع پیام است؛جهت گیری پیام بسوی رمز،نقش فرا زبانی پیام راپدید می آورد ودر نقش همدلی زبان،جهت گیری پیام بسوی مجرای ارتباطی است.یاکوبسن ششمین نقش زبان را نقش شعری( نقش ادبی ) زبان می داندو وقوع آن را درجهت گیری پیام بسوی خود پیام می داند واین گونه می شودکه زبان به سمت ادبییت خویش می رود.از آنجاکه ادبیات درحیطه زبان رخ می نماید وزبان درفرایندارتباطی خودنقش های گوناگونی رامی پذیرد،گوینده/ نویسنده می توانداز ظرفیت های زبانی بهره گیردواحساسات،اندیشه ها وتجربه های خودرادرنقش های گوناگونِ زبانی به شنونده/ خواننده انتقال دهد.بکارگیری"نقش ادبی"زبان درفرایند ارتباط،عالی ترین وهنرمندانه ترین کوششی است که ادیب می تواندازسیستم زبان بهره گیرد.
7. نقش های زبان درفرایندارتباط به تنهایی برای شکل گیری اثر ادبی کفایت نمی کندبلکه حضور مولفه دیگری درخلق ترکیب هاوتصویرهای تازه موثراست وامکان آشنایی زدایی وابداع جهانی فراحسی (transcendental  ) را امکان پذیر می سازد : تخیل. تخیـــل،توانی ذهنی است که باعث بوجودآمدن انگاره های(image  ) بصری می گردد واز اشیاء ،حالات،اعمال ویاچیزهایی که با حواس، احساس یا تجربه نشده اند،ترکیب ها وتصویرهای تازه بوجود می آورد.ملاصدرای شیرازی تخیل راحرکت نفس درمحسوسات می دانست.تخیل سطحی ازفعالیت مغز است که همه چیزدر آن سطح آفریده یامتصورمی شودوبه عنوان فعالیتی روانشناختی،قوه ای است که نابوده ها رامی آفریند؛بنابراین ویژگی اساسی تخیل توانایی بوجود آوردن وآفرینش چیزی است که درعالم واقع وجود ندارد.نورتروپ فرای (1912ــ 1991.م ) منتقدادبی کانادایی می نویسد:« بجزتخیل بشری واقعییتی در ادبیات وجود ندارد».زبان ادبیات( بویژه شعر ) زبانی است تداعی گرا،وفرایندتداعی نیزصرفاً به یاری تخیل آفریننده ادبیات صورت می گیرد؛ به دیگرسخن،آفریننده ادبیات کسی است که به مدد تخیل وقوه خیال،عناصرگوناگون وگاه بسیارمتفاوت درون خویش ودنیای برونی رادر کلییت واحدی به نام اثر ادبی به یکدیگرمربوط می سازد.پس تخیل جزء مولفه های کلیدی ادبیات محسوب می گرددو اصلی درونی برای ادبیات است.
8. زمان در ذات خودتغییر رابه همراه دارد.تغییر نه تنها درعالم ماده بلکه درعوالم معنایی نیزدگرگونی ایجاد می کند.هراثرادبی از زمانه خویش،هم تاثیرمی گیرد وهم تاثیرمی گذارد.به زعم میشل فوکو،هر دورانی تحت تاثیر "عصردانایی" (episteme ) خویش است وهر زمانه ای نگاه زیباشناسانه خاص خود را دارد،چرا که ضروریات زمانه ها متفاوت ازیکدیگر است.تمهیدات ادبی،قطعات ثابتی نیستند که بتوان آن ها رابه صورتی ارادی در بازی ادبی جابجا کرد،ارزش ومعنای آن ها باگذشت زمان وتغییر زمینه، تحول می یابد.یاکوبسن درسال 1935 .م مفهوم"عنصرغالب" رامطرح می کند: «عنصرکانونی یک اثرهنری که سایر عناصررازیرفرمان دارد،تعیین می بخشدوتغییرمی دهد».یاکوبسن در ادامه می افزاید «نظامهای شعری هر دوره خاص،ممکن است زیرسیطره عنصرغالبی قرار داشته باشدکه از نظام غیرادبی سرچشمه بگیرد» . منتقد آلمانی دیگری که در زمینه "نگاه دوران" دست به پژوهش زد، هانس رابرت یاس بود، که مفهوم "افق انتظارات" رابه تقلیداز مفهوم "نمونه عالی" (paradigm ) کوهن درحیطه ادبیات مطرح می کند.یاس معتقداست که «خوانندگان معیارهای برای داوری متون ادبی درهر دوره خاص به کار می گیرند،این معیارها به خواننده کمک می کندکه تصمیم بگیردچگونه داوری کند.همچنین این معیارها به شیوه ای کلی ترآنچه را که بایدشاعرانه یا ادبی قلمداد شود درمقابل کاربردهای غیرشاعرانه یاغیرادبی زبان،زیرپوشش قرارخواهد داد؛نوشتن وخواندن معمولی نیز در چارچوب چنین افقی عمل خواهد کرد».درهرجامعه ای،مکتبی وبرای هر نویسنده ای،بدون تردیدمسایلی ازاهمیت خاص تر برخورداراست که درجوامع ،مکاتب وبرای نویسندگان دیگرشایدکم اهمیت ترباشد.ادبیات همیشه متاثر از "نگاه دوران"،جامعه،مکتب فکری وعلایق نویسنده بوده است.
9. چیستی ادبیات درهردورانی متاثر ازنگاه منتقدان همان عصربه مسئله ادبیات است.دردنیای کهن"نقش ترغیبی وارجاعی"زبان مهمترین کاربرد را برای ادبیات داشته است،امادر دوران معاصرنگاه منتفدین بیشترمعطوف به"نقش های فرا زبانی وادبی"زبان است.ادبیات کاربر روی زبان است وزبان کانال ارتباطی که ازطریق آن تفکر،تجربه وعاطفه به مخاطب منتقل می شود واین عوامل بایدباتخیل جمع شودتازبان هنجار رابه زبان ادبی تبدیل کندودرقالبی زیباشناسانه که متاثرازنگاه دوران است شکل پذیردومخاطب رابر انگیزد. ادبیات هنری متاثراز زمانه است که درحیطه زبان رخ می نماید.              

منابع


1. افلاطون؛مجموعه آثار،جلدسوم،مترجم:محمدحسن لطفی،چاپ1375،تهران: خوارزمی ،ص713.11
2. انوشه،حسن؛فرهنگنامه ادبی فارسی،جلددوم،چاپ1381،تهران: وزارت فرهنگ وارشاداسلامی،صص:324،45،30 .
3. سلدن،رامان و ویدوسون،پیتر؛راهنمایی نظریه ادبی معاصر؛مترجم: عباس مخبر،چاپ:1377،تهران:طرح نو؛صص:74،55.
4. سیدحسینی،رضا؛فرهنگ آثار،جلداول،چاپ1381،تهران:سروش، ص: 220.
5. صفوی،کوروش؛زبانشناسی وادبیات،چاپ1377،تهران:هرمس،صص: 3-4.
6. لالاند،آندره؛فرهنگ علمی وانتقادی فلسفه؛مترجم:غلامرضاوثیق،تهران: فردوس ایران،چاپ1377،ص245.
7. دورانت،ویل؛تاریخ تمدن:مشرق زمین گاهواره تمدن؛مترجم:احمدآرام ودیگران،چاپ1372،تهران:انتشارت آموزش وانقلاب اسلامی ؛ص 91.
8. Webster"s Ninth New Collegiate Dictionary , Vol.1 ,ed 1983, p 697.

 


جشن باستانی آبادگان:.

روز دهم آبان زرتشتی برابر با ? آبان خورشیدی که آبان روز نام دارد و بنام آب و فرشته آب است جشن آبان گان می باشد .
آب که آبان جمع آنست در اوستا و پهلوی آن و در سانسکریت آپه می باشد این عنصر مانند عناصر دیگر آتش و هوا و خاک در آیین ایران قدیم مقدس است و آلودن آن گناه می باشد و برای هر یک از آنها فرشته مخصوصی تعیین شده . و ایرانیان این عناصر چهارگانه را که اساس اولیه حیات است می ستودند(نیایش نمی کردند ستایش میکردند) و امروز نیز زرتشتیان آنها را پاک می دانند و مانند سابق و بنام فرشته هر یک آنها را می ستایند ((بسرچشمه آب درود می فرستیم به کوههایی که از بالای آن آب جاریست درود می فرستیم بدریاچه ها و استخرها درود می فرستیم)).به احترام فرشته آب آبها را پاک نگه می داشتند .

نگهبانی آب با فرشته مقدس خرداد است علاوه بر او دو فرشته مقدس دیگر یکی به نام اپام نپات و دیگری آناهیتا نگهبان آب می باشند . یکی از قصائد دلکش اوستا آبان یشت نام دارد که از جلال و عظمت آناهیتا یا همان ناهید گفتگو می کند. در خرده اوستا نیایش چهارم موسوم است به آبان نیایش یا آبزور . این نیایش را که از آبان یشت استخراج شده موقعی که در کنار جویبار و آبشار و سرچشمه آب باشند می سرایند همچنین در جشن آبانگان نیز خوانده می شود و چون فرشته آب ناهید مونث است او را بانو هم می گویند. در جشن آبانگان پارسیان خصوصا زنان در کنار دریا یا کنار رود فرشته آب را نیایش می کنند .ایرانیان به خاطر تقدسی که برای آب قائل بودند هیچوقت آنرا آلوده نمی کردند و آبی را که یکی از اوصاف سه گانه اش رنگ و بو و مزه تغییر می یافت برای آشامیدن شستشو و غیره بکار نمی بردند .

هردوت می گوید ((ایرانیان در میان آب ادرار نمی کنند آب دهان نمی اندازند و در آن دست نمی شویند)) استرابون جغرافی نویس یونانی گوید ((ایرانیان در آب جاری خود را شستشو نمی دهند در آن لاشه و مردار نمی اندازند و عموما آنچه ناپاک است در میان آن نمی ریزند)).خلاصه اینکه جشن آبانگان بنام آب و فرشته آب است ایرانیان در این روز کنار چشمه و آب می رفتند و آب نیایش و سرودهای دینی را می خواندند و شادی می کردند و برای این نعمت بزرگ اهورایی که برای آشامیدن و نظافت و رشد و نمو نباتات و رفع سایر نیازها می باشد سپاس خدا را بجا می آوردند. ابوریحان در صفحه ??? ترجمه آثار الباقیه می نویسد :آبان ماه روز دهم آن آبان است و آن عیدی است که بواسطه توافق دو اسم آبانگان گویند در این روز زو پسر تهماسب (از سلسله پیشدادیان )بپادشاهی رسید و مردم را به کندن نهرها و تعمیر آنها امر کرد و در این روز بکشورهای هفت گانه خبر رسید که فریدون ضحاک را اسیر کرده و خود به پادشاهی رسیده و بمردم دستور داده است دوباره خانه و زندگی خود را مالک شوند و خود را صاحب خانه بنامند و خودش نیز بخانه و خانواده خود فرمانروا شد پس از آنکه همه ایرانی ها در عهد ضحاک بی خانه و زندگی بودند.


ایران باستان و آیا میدانستید که ::.


کلمه شاهراه از راهی که کورش کبیر بین سارد پایتخت کارون و پاسارگاد احداث کرد گرفته شده است .

 

کورش کبیر در شوروی سابق شهری ساخت به نام کورپولیس که خجند امروزی نام دارد .

 

کورش پس از فتح بابل به معبد مردوک رفت و برای ابراز محبت به بابلی ها به خدای آنان احترام گذاشت و در همان معبد که بیش از 1000 متر بلندی داشت برای اثبات حسن نیت خود به آنان تاج گذاری کرد .

 

اولین هنرستان فنی و حرفه ای در ایران توسط کورش کبیر در شوش جهت تعلیم فن و هنر ساخته شد .

 

دیوار چین با بهره گیری از دیواری که کورش در شمال ایران در سال 544 قبل از میلاد برای جلوگیری از تهاجم اقوام شمالی ساخت ، ساخته شد

 

اولین سیستم استخدام دولتی به صورت لشگری و کشوری به مدت 40 سال خدمت و سپس بازنشستگی و گرفتن مستمری دائم را کورش کبیر در ایران پایه گذاری کرد .

 

کمبوجبه فرزند کورش بدلیل کشته شدن 12 ایرانی در مصر و اینکه فرعون مصر به جای عذر خواهی از ایرانیان به دشنام دادن و تمسخر پرداخته بود ، با 250 هزار سرباز ایرانی در روز 42 از آغاز بهار 525 قبل از میلاد به مصر حمله کرد و کل مصر را تصرف کرد و بدلیل آمدن قحطی در مصر مقداری بسیار زیادی غله وارد مصر کرد . اکنون در مصر یک نقاشی دیواری وجود دارد که کمبوجیه را در حال احترام به خدایان مصر نشان میدهد . او به هیچ وجه دین ایران را به آنان تحمیل نکرد و بی احترامی به آنان ننمود .

 

داریوش کبیر با شور و مشورت تمام بزرگان ایالتهای ایران که در پاسارگاد جمع شده بودند به پادشاهی برگزیده شد و در بهار 520 قبل از میلاد تاج شاهنشاهی ایران رابر سر تهاد و برای همین مناسبت 2 نوع سکه طرح دار با نام داریک ( طلا ) و سیکو ( نقره ) را در اختیار مردم قرار داد که بعدها رایج ترین پولهای جهان شد .

 

داریوش کبیر طرح تعلمیات عمومی و سوادآموزی را اجباری و به صورت کاملا رایگان بنیان گذاشت که به موجب آن همه مردم می بایست خواندن و نوشتن بدانند که به همین مناسبت خط آرامی یا فنیقی را جایگزین خط میخی کرد که بعدها خط پهلوی نام گرفت . ( داریوش به حق متعلق به زمان خود نبود و 2000 سال جلو تر از خود می اندیشید . )

 

 

داریوش در پایئز و زمستان 518 – 519 قبل از میلاد نقشه ساخت پرسپولیس را طراحی کرد و با الهام گرفتن از اهرام مصر نقشه آن را با کمک چندین تن از معماران مصری بروی کاغد آورد .

 

داریوش بعد از تصرف بابل 25 هزار یهودی برده را که در آن شهر بر زیر یوق بردگی شاه بابل بودند آزاد کرد ..

 

داریوش در سال دهم پادشاهی خود شاهراه بزرگ کورش را به اتمام رساند و جاده سراسری آسیا را احداث کرد که از خراسان به مغرب چین میرفت که بعدها جاده ابریشم نام گرفت .

 

اولین بار پرسپولیس به دستور داریوش کبیر به صورت ماکت ساخته شد تا از بزرگترین کاخ آسیا شبیه سازی شده باشد که فقط ماکت کاخ پرسپولیس 3 سال طول کشید و کل ساخت کاخ ?? سال به طول انجامید .

 

داریوش برای ساخت کاخ پرسپولیس که نمایشگاه هنر آسیا بوده 25 هزار کارگر به صورت 10 ساعت در تابستان و 8 ساعت در زمستان به کار گماشته بود و به هر استادکار هر 5 روز یکبار یک سکه طلا ( داریک ) می داده و به هر خانواده از کارگران به غیر از مزد آنها روزانه 250 گرم گوشت همراه با روغن – کره – عسل و پنیر میداده است و هر 10 روز یکبار استراحت داشتند

 

داریوش در هر سال برای ساخت کاخ به کارگران بیش از نیم میلیون طلا مزد می داده است که به گفته مورخان گران ترین کاخ دنیا محسوب میشده . این در حالی است که در همان زمان در مصر کارگران به بیگاری مشغول بوده اند بدون پرداخت مزد که با شلاق نیز همراه بوده است .

 

تقویم کنونی ( ماه 30 روز ) به دستور داریوش پایه گذاری شد و او هیاتی را برای اصلاح تقویم ایران به ریاست دانشمند بابلی “دنی تون” بسیج کرده بود . بر طبق تقویم جدید داریوش روز اول و پانزدهم ماه تعطیل بوده و در طول سال دارای 5 عید مذهبی و 31 روز تعطیلی رسمی که یکی از آنها نوروز و دیگری سوگ سیاوش بوده است .

 

داریوش پادگان و نظام وظیفه را در ایران پایه گزاری کرد و به مناسبت آن تمام جوانان چه فرزند شاه و چه فرزند وزیر باید به خدمت بروند و تعلیمات نظامی ببینند تا بتوانند از سرزمین پارس دفاع کنند .

 

داریوش برای اولین بار در ایران وزارت راه – وزارت آب – سازمان املاک –سازمان اطلاعات – سازمان پست و تلگراف ( چاپارخانه ) را بنیان نهاد .

 

اولین راه شوسه و زیر سازی شده در جهان توسط داریوش ساخته شد

 

 داریوش برای جلوگیری از قحطی آب در هندوستان که جزوی از امپراطوری ایران بوده سدی عظیم بروی رود سند بنا نهاد .

 

فیثاغورث که بدلایل مذهبی از کشور خود گریخته بود و به ایران پناه آورده بود توسط داریوش کبیر دارای یک زندگی خوب همراه با مستمری دائم شد .

 

در طول سلطنت داریوش کبیر 242 حکمران بر علیه او شورش کرده بودند و او پادشاهی بوده که با 242 مورد شورش مقابله کرد و همه را بر جای خود نشاند و عدالت را در سرتاسر ایران بسط داد . او در سال آخر پادشاهی به اندازه 10 میلیون لیره انگلستان ذخیره مالی در خزانه دولتی بر جای گذاشت

 

 همچنین :

 

اولین ارتش سواره نظام در دنیا توسط سام ایرانی اختراع شد با 115 سرباز

 

اولین مردمانی که مس را کشف کردند ایرانیان بودند .

 

اولین مردمانی که آتش را در جهان کشف کردند ایرانیان بودند .

 

اولین مردمانی که ذوب فلزات را آغاز کردند ایرانیان بودند در شهر سیلک در اطراف کاشان .

 

اولین مردمانی که حروف الفبا را ساختند در 7000 سال پیش در جنوب ایران ، ایرانیان بودند .

 

اولین مردمانی که کشاورزی را جهت کاشت و برداشت کشف کردند ایرانیان بودند .

 

اولین مردمانی که نخ را کشف کردند و موفق به ریسیدن آن شدند ایرانیان بودند .

 

اولین مردمانی که سکه را در جهان ضرب کردند ایرانیان بودند .

 

اولین مردمانی که عطر را برای خوشبو شدن بدن ساختند ایرانیان بودند

 

اولین مردمانی که کشتی یا زورق را ساختند ایرانیان بودند به فرمان یکی از پادشاهان زن ایرانی

 

اولین مردمانی که شیشه را کشف کردند و از آن برای منازل استفاده کردند ایراینان بودند .

 

اولین مردمانی که به کرویت زمین پی بردند ایرانیان بودند(به دستور جمشید بزرگ در هر نوروز سیب در یه کاسه پر از آب می گذاشتن که نشانه چرخش زمین به دور خورد و خورشید می باشد( .

 

اولین مردمانی که زغال سنگ را کشف کردند ایرانیان بودند .

 

اولین مردمانی که مقیاس سنجش اجسام را کشف کردند ایرانیان بودند .

 

اولین مردمانی که قاره آمریکا را کشف کردند ایراینان بودند و کریستف کلب و واسکودوگاما بر اثر خواندن کتابهای ایرانی که در کتابخانه واتیکان بوده به فکر قاره پیمایی افتادند .

 


فلسفه سیزده بدر در ایران باستان:.

ایرانیان باستان اعتقاد داشتند که عدد 13 نحس می باشد ، از نظر علمی عقیده ی آنها کاملا درست می باشد ! البته در رسانه های امروزی هیچ اشاره ای به اینگونه مسائل نمی شود و دلیل آن هم ترس از خرافی شدن عقاید و همچنین کم بودن سطح علمی جامعه می باشد .

در واقع فلسفه عدد 13 بر می گردد به طرز قرار گیری ستاره ها و منظومه خورشیدی ؛ جمعی از دانشمندان بر این باورند که اجسام خیلی بزرگ ( مانند ماه ، یا حتی کوه ) نوعی فرکانس از خود منتشر می کنند که بر بازده و عملکرد مغز جانوران خصوصا انسان مستقیما تاثیر ( خوب یا بد ) دارد . این مسئله پایه و اساس خیلی از عقاید را ثابت می کند . ( در باره این موضوع مطالب بسیار زیادی وجود دارد که به دلیل مختصر گویی از آوردن آنها در این متن خود داری نمودم ) .

ایرانیان باستان این روز ( 13 فروردین ) را در طبیعت به جشن شادی می پرداختند تا بدین وسیله خود را از نحسی آن حفظ کنند . از آداب این روز می توان به گره زدن سبزه و دور انداختن یا به قولی به آب دادن سبزه اشاره کرد . در گذشته دختران و پسران دم بخت سبزه ها را گره می زدند و آرزو می کردند تا در سال جدید تشکیل خانواده دهند ، یک شعر نیز وجود دارد که دختران در هنگام گره زدن این سبزه ها می خواندند " سال دیگه ، سیزده به در ، خونه شوهر ، بچه بقل " که من هرچه در منابع در دسترسم جستجو کردم نتوانستم قدمت این شعر را از دوران قاجار بیشتر پیدا کنم ! البته گره زدن تنها مختص دختران و پسران دم بخت نمی باشد و همه می توانند سبزه ای گره زده و آرزو کنند . عقیده بر این بوده است که وقتی گره باز شود ، مشکلات حل شده و آرزو بر آورده می شود .

دور انداختن سبزه ها هم به این دلیل بود که ایرانیان باستان عقیده داشتند بدی ها و مریضی ها در این سبزه جمع شده و با به آب دادن یا به دور انداختن آن این پلیدیها و مریضی ها را از خود دور می کردند .

در ضمن این روز متعلق به خدای باران می باشد و در مراسم 13 به در دعا برای بیشتر شدن و به موقع بودن باران در سال جدید وجود داشته که با گذشت زمان این رسم از میان رفته .


اسطوره نوروز در ایران باستان:.

 در دین گوید که آفریدگان گیتی را به سیصد و شصت روز آفریدم که شش گاه ِ گاهنبار است ، ( که ) به سالی انگاشته ( شود ). همی نخست روز بشود ، پس شب آن روز را گیرد و درآید. ) کتاب بندهشن – کتاب آفرینش در آیین زرتشت – ترجمه مهرداد بهار تاریخ نوروز و تحولات کمی و کیفی آن : تاریخ ِ آغاز ِ مراسم باشکوه عید نوروز به جمشید شاه بازمی گردد. او که در زمان سلطنت در آبادانی ِ ایران و آسایش خاطر ِ مردم از هجوم بیگانگان ، نقش بسیاری داشت. روزی سفر یا در واقع معراجی با تخت زرینش به آسمان ( بسوی خورشید ) داشت ، پس از بازگشت دین را تجدید و آن روز را (( نوروز)) نامید. این گاهنبار ( جشن ) ( که از آن در گاتهای زرتشت نامی برده نشده و تنها در یکی از یشتها بنام فروردین یشت ، ذکر و ستایش این گاه نگاشته شده ) پس از جمشید شاه سال به سال بر اهمیت و فراگیری آن افزوده شد. در زمان هخامنشیان و ساسانیان نوروز بعنوان سنتی فراگیر و بسیار باشکوه چه در دربار شاهان و چه در خانه های مردم عامه ( نه فقط زرتشتیان ) اجرا می شده. با هجوم قوم عرب و نفوذ فرهنگ اسلامی و تطبیق فرهنگ ایران ِ زرتشتی با اسلام ، برداشتهای اسلامی از سنتهای ایرانی از جمله نوروز صورت گرفت. از آنجمله از زبان و قلم اندیشمندان اسلامی رفت که : خداوند حضرت آدم را در اول فروردین آفرید و پیامبر گرامی اسلام ، حضرت علی (ع) را در این روز در دشت غدیرخم به امامت و ولایت معرفی کرد و ... به این ترتیب نوروز و صدها سنت اصیل ایرانی به مدد فرهنگ تطبیقی و التقاطی ِ خاص ایران به سنتهای اسلامی وارد شد. در طی سالیان پر فراز و نشیب ِ تاریخ ایران کوششهایی یا از روی دشمنی یا نادانی و یا درد دین (!) برای کمرنگ کردن و بی اهمیت جلوه دادن نوروز صورت گرفت. بنابر نمونه ، امام محمد غزالی در کیمیای سعادت سفارش می کند که : (( ایرانیان ، جشن ِ نوروز و سده را نگیرند! چراغانی نکنند! لباس ِ نپوشند! حتی عزاداری کنند تا مجوس از بین برود!! )) اما انگار این افکار منور و انقلابی (!) کمی زیادی انقلابی بود ، چون هیچگاه اجرا نشد! و امروزه نیز اگرچه از تشریفات بسیار و تنوعات قومی ِ نوروز کاسته شده اما بنظر می آید جشن مبارک نوروز را دیگر کسی نمی تواند از ایران جدا کند. حتی اگر افراد و مسئولانی نادان ، احمقانه عنصر هویت ملی را مقابل ِ هویت مذهبی ایرانیان قرار دهند و ملیت را خطری برای دیانت ِ نیم بند!! اسطوره ها ، رسوم و فلسفه ی آنها : نیاز به تولدی دوباره ، پاک شدن از آلودگی ها و اشتباهات ِ گذشته و شروع ِ یک زندگی ِ نو در وجود آیین زرتشت و ایران ِ باستان بصورت اعتقاد به یک نقطه عطف خاص یعنی آفرینش متمرکز شده است. طبیعت پس از گذران ِ دوره ای سرد و بی محصول ، با آغاز بهار زنده شده و در واقع آفریده می شود. ( در اسلام و همچنین عرفان ِ اسلامی موضوع خلق مدام ، منطبق با این عقاید ایران باستان است ) انسان نیز باید بعنوان یکی از مخلوقین ِ الهی سعی کند همراه طبیعت به رستاخیز برخیزد. ماه فروردین را ماه ِ فَروَهَرها یا فَروَشی ها می نامند. و آن عید اموات است. درین ماه بدلیل رستاخیز ( نو شدن ِ موقت دنیا ) پرده ی میان زنده گان و مردگان به کناری رفته و ارواح ِ نیک ِ درگذشتگان به ملاقات ِ زندگان می شتابند. رسم معروف قاشق زنی ، نیز از همین اعتقاد نشات می گیرد. ارواح ِ نیک بصورت افرادی که رویشان پوشیده ست به پشت در خانه های زنده ها آمده و زنده ها نیز به آنان به رسم یادبود و برکت هدیه ای می دهند. و نیز تمیز کردن خانه ها و روشن کردن چراغها و شمعها در زمان تحویل سال برای رضایت خاطر و هدایتِ فرورها ست. در روز ابتدای فروردین ، که بنام ِ پاک و برکت دهنده ی اهورامزدا( خدای پاک ) مزین شده است ، خورشید وارد برج حَمَل شده و جهان از نو آفریده می شود. ایرانیا قدیم برای استقبال از سبزی ِ بهاران ، 25 روز مانده به فروردین بر 12 ستون ِ خشتی یا سنگی سبزه می کاشتند. ( 12 ستون ، اشاره به اعتقاد ِ کهن ِ قرار گرفتن ِ جهان بر روی 12 ستون ) ششمین روز ِ فروردین که بنا به نظرات بسیاری محققان و موبدان زرتشتی ، سالروز تولد زرتشت اسپنتمان است ، به نوروز ِ بزرگ معروف است. (( آورده اند که در بامداد ِ آن روز به کوه ِ بوشنج شخص ِ خاموشی که دسته ای از گیاهان ِ خوشبو در دست دارد ساعتی نمایان است ، سپس پنهان می شود و تا سال ِ دیگر در همین هنگام دیگر نمایان نمی گردد. و نیز : در این روز مردم به یکدیگر آب می پاشند و دلیل ِ آن همان خود شستن و پاکیزگی ست. پارسیان در تمامی روزهای فروردین خانه های خود را چراغانی کرده و چوبهای خوشبو می سوزانند و شمع ها را روشن نگاه می دارند. خوانچه ای پهن می کنند که بر آن هفت چیز که نامشان با حرف ِ سین شروع شده باشد می گذارند ( هفت سین ). مانند : سبزه : نمودار ِ گلهای زیبا و زینتی ، سرسبزی و خرمی . سیب : میوه ای بهشتی و نماد ِ زایش . سمنو : از جوانه ی گندم ، نمود رویش و برکت . سنجد : بوی برگ و شکوفه ی آن محرک ِ عشق و دلباختگی ست. و ... آینه و شمع بر سر سفره هفت سین نیز نماد ِ نور و روشنایی و شفافیت است. معمولا تخم مرغ نیز بر سر سفره ی هفت سین هست که نماد ِ نطفه و باروری و زایش است. نیز در اساطیر ِ ایران ، جهان ، تخم مرغی شکل است ، آسمان چون پوسته ی تخم مرغ و زرده اش نمودگار زمین است. ماهی ِ زنده نیز نماد سرزندگی و شادابی ست. ... و هزاران فلسفه و رسوم متفاوت که در گوشه و کنار ِ ایران عزیزمان پراکنده ست . در بعضی از کشورهای شرق آسیا مانند چین ، هند و پاکستان نیز هر ساله مراسمی شبیه به نوروز انجام می شود. و اما ، حکایت نوروز نه حکایت ِ چسبیدن ِ متعصبانه به سنتها و نه پان ایرانیست شدن است بلکه فراگیری و عمل به فلسفه ی نو کردن ِ افکار و دلهایمان است و چه چیزی بهتر از آن که تمام اشتباهات گذشته را به خداوند همواره بخشنده بسپاریم و با روحی آزاد و آزاده ( زندگی ) کنیم! در این زمینه : کتابهای ( دیدی نو از دینی کهن اثر دکتر فرهنگ مهر) ( بندهشن نوشته فرنبغ دادَگی ترجمه مهرداد بهار ) ( اساطیر و فرهنگ عامه ی ایران اثر دکتر جابر عناصری ) ( اسطوره ی بازگشت جاودانه اثر میرچا الیاده ) ( اساطیر ایران باستان اثر عصمت عرب گلپایگانی )


راز گشایی عید باستانی نوروز:.

 مفهوم هفت و هفته از کجا آمده است؟ ریشه قداست هفت به بابل بر می گردد؛ ولی بعدها در متون پهلوی رسوخ کرده است. اما ایرانیان زرتشتی هفته را محاسبه نمی کردند. آنها روزهای هر ماه را اسم گذاشته بوند،‌مثل تقویم مصری، ماه سی روز بود و سی نام مشخص داشت که به نام دادار هرمز یا »دی« بوده است. بعدها تقسیم بندی داخلی در ماه شد که به هفته شبیه است،‌ ولی هفته نیست. زرتشتی ها هفته نداشتند، ‌مانوی ها و دیگرانی که زرتشتی نبودند هفته داشتند. آیا ریشه هفته قدیمی تر از تورات است؟ احتمالا تقسیم بندی هفته مربوط به سامی هاست ولی تقویم رسمی حکومتی در ایران،‌ تقویم هفتگی نبوده. تقویم ماهیانه بوده با سی روز در ماه و یک پنج روز اضافه در سال. یعنی 365 روز. البته کبیسه راهم حساب می کردند ظاهرا دو تقویم یکی بدون کبیسه و دیگری با کبیسه داشتند. ریشه اعداد سیزده و سی را کجا باید جستجو کرد؟ عدد سی با نماد سی روز ارتباط دارد. مساله سیزده ظاهرا باید یک رسم غیر آریایی باشد که ما نظیرش را در بین النهرین و بابل داریم. در آنجا با آداب خاصی 12 روز را به عنوان »اکی تو« جشن میگرفتند و مجستمه های خدایان را تطهیر می کردند. روز سیزدهم را که نشانگر آشفتگی پایان سال بوده که آن را هم جشن می گرفتند. آیا در زمان هخامنشی نوروز به همین شکل برگزار می شد؟ بله نوروز بسیار مفصل جشن گرفته می شد و شاید یکی از کاربردهای تخت جمشید برگزاری جشن و آیین های نوروزی در آن بوده است. جشن گرفتن نوروز از کی در ایران آغاز شده است؟ نوروز باید جشنی مربوط به قبل از آمدن آریایی ها باشد. با کشفیات جدید این نکته بیشتر روشن شده که در ایران و در این سرزمین اقوامی زندگی می کرند که دارای فرهنگی خیلی قدیمی و ریشه دار بودند. این طور نیست که ما نوروز را از بین النهرین قرض کرده باشیم، ولی آنچه سند و مدرک داریم از بین النهرین است. آنها پیش از ما وارد دوره تاریخی شده بودند و تاریخ داشتند. به هر حال دست کم از دو سه هزار سال قبل ایرانیان نوروز را جشن می گرفته اند. احتمالا جشن نوروز با آیین های »ازدواج مقدس« باید ارتباط داشته باشد. تصور می شده که الهه بزرگ یعنی الهه مادر، شاه را برای شاهی انتخاب می کرده و با او ازدواج می کرده است. در واقع کاهنه ای به نیابت از الهه با شاه ازدواج میکرد. عمـو نوروز و حاجی فیروز از کجا آمده اند؟ آیا داستان های فرعی ای هستند که در طول زمان به نوروز اضافه شده اند؟ عمـو نوروز و حاجی فیروز اصلا فرعی نیستند، خیلی هم اصلی اند. داستان عمـو نوروز، داستانی عاشقانه است. عمـو نوروز منتظر زنی است. آنها می خواهند با هم ازدواج کنند. این داستان می تواند به آن ازدواج مقدس الهه و شاه مربوط باشد. در واقع آن زن بی نام(سال) عاشق عمـو نوروز است و آن الهه هم عاشق شاه است. یعنی عمـو نوروز نماد شاه است؟ عمـو نوروز نماد کسی است که برکت می دهد، حالا شاه یا هر کس دیگر و آن زن هم منتظر عمـو نوروز است. می شود این زن را با زمین هم هویت دانست؟ معمولا زن همیشه با زمین هم هویت است، جز در بعضی از اساطیر مصری که زمینش مذکر است، معمولا زن و زمین یکی هستند. بقیه قصه عمـو نوروز و حاجی فیروز چگونه است؟ الهه که عاشق شاه است، او را انتخاب می کند و آن زن عاشق (سال) هم عمـو نوروز را برمی گزیند. دیدار زن و عمـو نوروز اتفاق نمی افتد. زن هیچوقت در زمان عمـو نوروز بیدار نیست، آن قدر خانه را روفته و روبیده و کار کرده که خوابش برده. زن صاحب خانه است و مرد مسافر، و این سفر همیشه ادامه دارد. اما داستان حاجی فیروز بسیار جدی تر و مهم تر است. مرحوم مهرداد بهار حدس زده بود که سیاهی صورت حاجی فیروز باید مربوط به بازگشت او از دنیای مردگان باشد. ظاهرا داستان از این قرار است که »ایشتر« که همان الهه تموز است شاه –دوموزی- را برمی گزیند. یک روز الهه به زیرزمین می رود و با ورود الهه به زیرزمین، در روی زمین باروری متوقف میشود. نه دیگر درختی سبز می شود و نه دیگر گیاهی هست. خدایان که از ایستایی جهان ناراحت بودند، برای پیدا کردن راه حل جلسه میکنند و قرار میشود که نیمی از سال را »دوموزی« به زیر زمین برود و نیم دیگر سال را خواهر دوموزی که »گشتی ننه« نام دارد، به جای برادر به زیرزمین برود. وقتی دوموزی به روی زمین می آید، بهار میشود و تمام مراسم نوروز هم ظاهرا و احتمالا به دلیل آمدن اوست. وقتی دوموزی را به زیرزمین میفرستند، لباس قرمز تنش میکنند و دایره، دنبک، ساز و نی لبک دستش می دهند و این یعنی خود حاجی فیروز. صورت سیاهش هم مربوط به بازگشت از دنیای مردگان است و این شادمانی ها برای بازگشت دوموزی از زیرزمین است.


<   <<   21   22   23   24   25   >>   >



.: نوشته های آرشیو نشده :.
هر آمدنی رفتنی داشت. ما هم از پارسی بلاگ رفتنی بودیم.
[عناوین آرشیوشده]